دکتر ظفرقندی: امروز همه در قبال کسانی که برای سلامتی ما از سلامتشان گذشتند، مسئولیم
استاد جراحي دانشگاه، با يادآوري خاطرات دوران جنگ به بيان چگونگي درمان مجروحين شيميايي و فعاليتهاي گروه جراحي دانشگاه براي درمان اين مجروحين پرداخت.
رویداد TUMSxTUMS توسط مرکز رشد استعدادهای درخشان در 30 بهمن 93 برگزار شد، یکی از شش سخنرانی این رویداد در مورد موضوع سلامت مجروحین جنگ و مجروحین شیمیایی بود که توسط دکتر ظفرقندی، تحت عنوان" آتش بس پایان جنگ نیست" ایردا شد که بدین شرح بود: در سال 1355 وارد دانشكدۀ پزشكي شدم هدفم اين بود با آنچه ميآموزم جان انسانها را نجات دهم و مرهمي براي آلام و دردهايشان باشم. با اين فكر، پس از پايان دورهي عمومي، در رشته تخصصي جراحي و پسازآن رشته فوق تخصصي جراحي عروق فارغالتحصيل شدم. باگذشت زمان و قرار گرفتن در شرايط مختلف، دريافتم، زندگي به اين سادگي و راحتي هم نيست كه من فكر ميكردم گاهي سختيها و مشكلاتي به وجود ميآيد كه نياز به تصميمگيريهاي بسيار سخت و جدي دارد. با مرور حوادث دوران جنگ، به ياد ميآورم چه زمانهايي پيش ميآمد كه بايد براي مداواي مجروحين تصميمات سختي ميگرفتيم كه بسيار سرنوشتساز بود. تصميماتي كه اگر با تسلط علمي و آرامش انجام نميگرفت شايد در آينده هيچوقت خودمان را نميبخشيديم. چرا كه كوچكترين اشتباه در آن موقعيت، بزرگترين اشتباه بود. در دوران جنگ، با تعدادي از پزشكان دانشگاه در قالب گروههايي، بهعنوان تيم اضطراري به ميادين جنگ ميرفتيم. البته در آنجا با همكاران ديگري نيز آشنا ميشديم كه منجر به دوستيهاي عميقي بين ما ميشد پايگاه اين تيم در دانشگاه تهران و وظيفه آنها اعزام فوري به جبهه در صورت نياز بود. يكي از عمليات هايي كه اعزام شديم، عمليات كربلاي 4 بود. منطقهاي در جنوب كشور بين اهواز و آبادان. متأسفانه اين عمليات لو رفته و شكستخورده بود. زمان ورود به منطقه با تعداد انبوهي از مجروحين مواجه شديم. بيمارستانهاي صحرايي از قبل در زيرخاك ساختهشده بودند كه چند اتاق عمل و امكانات خوبي داشتند؛ اما براي انتقال سريعتر مجروحين، به خطوط مقدم جبهه بسيار نزديك بودند. زماني كه وارد يكي از اين بيمارستانها به نام بيمارستان امام حسين (ع) شديم، عمليات آغازشده بود و تعداد مجروحين بسيار زياد بود. در آغاز ورودم هدفم را به ياد آوردم فكري كه در ذهن داشتم و ميخواستم درد مردم را بكاهم اما تعداد مجروحين بسيار زياد بود و باهدفي كه من داشتم همخواني نداشت. بايد تصميم ميگرفتيم و با امكانات محدود بهترين انتخاب را انجام ميداديم. در اين موارد بهخصوص بايد از وضعيت فيزيولوژي و آناتومي مجروحين و همچنين از شرايط و امكانات موجود اطلاعات كافي داشته باشيد تا بتوانيد با تطابق آنها تصميمي بگيريد كه بعداً پشيمان نشويد. اين تصميم بايد علمي باشد نه احساسي. كار سختي بود. در بين مجروحين راه ميرفتم و اشك ميريختم. مجبور بودم از بين مجروحين آنهايي كه شانس زنده ماندن دارند به اتاق عمل بفرستم. اين سختترين تصميمگيري بود كه عليرغم ايدۀ اوليهام مجبور به انجام آن بودم. بايد براي نجات برخي از مجروحين از ميان عدهاي عبور ميكرديم كه چشم اميدشان به ما بود چه لحظات سختي بود. اين صحنهها بهوفور در مناطق جنگي تكرار ميشد و اوج آن در عمليات كربلاي 4 در منطقۀ جنگي دارخوين بود. زماني كه با زلزله يا جنگ مواجه ميشويم بايد بهترين تصميمي را كه منطبق با اصول علمي باشد اتخاذ كنيم چراكه در آن شرايط اشتباه جايي ندارد يعني امكان اشتباه وجود ندارد و هر اشتباهي به قيمت جان يك يا چند انسان تمام ميشود. به ياد دارم در سال 1362 در منطقهاي به نام پنج وين بوديم كه حملۀ شيميايي صورت گرفت. اين حمله بسيار ناجوانمردانه بود. هنوز طريقهي مقابله با بمبهاي شيميايي را نميدانستيم و براي اولين بار بود كه ديديم بعد از بمباران دود سفيدي متمايل به خاكستري از زمين برخاست و پس از چند ساعت همۀ افرادي كه در آن منطقه بودند دچار آسيبهاي شيميايي منجمله، ريزش اشك، تاولهاي پوستي، سوختگي چشم و سوختگي ريه شدند. متأسفانه اين حملات شيميايي در حدود 800 بار تكرار شد كه فاجعهآميزترين آن در شهر حلبچه اتفاق افتاد. شهري كه كودكان، جوانان، پيرمردها و پيرزنهاي بسياري در آن كشته شدند. به دليل آگاهي نداشتن از عوارض اين بمب، هيچ امكاناتي از قبيل ماسك، لباسهاي نايلوني و بادگير وجود نداشت و ما فقط توانستيم درمانهاي علامتي مثل، داروهاي ضد استفراغ و شستوشوهاي سطحي را انجام دهيم. بهترين گزينه اين بود، تمام كساني كه در آن منطقه وجود داشتند را با هر وسيله نقليهاي اعم از آمبولانس و جيپ به سمت عقب و مريوان و بانه منتقل كنيم. به همه گفتيم در رودخانه شيلر كه در بين راه قرار داشت خود را شستوشو دهند و بعد به سمت عقب حركت كنند. صبح روز بعد توانستيم به همراه فرماندۀ آن منطقه و يك نفر ديگر، با سوختگي كه در دست، صورت، ريه، قرنيه و چشم داشتيم، منطقه را تحويل دهيم. گازي كه آن روز استفاده شد گاز خردل و گاز سولفورموستار بود. گازي كه باعث سوختگي شديد در تمامي نواحي بدن ميشد. حملات شيميايي، مجروحين و شهداي زيادي در برداشت بسياري از همكاران و جوانان ما در اثر جراحات شيميايي جانشان را از دست دادند و بسياري هم امروز در حالت معلوليت قرار دارند و بايد به كمك اكسيژن تنفس كنند. با ديدن رنج و درد اين عزيزان با تعدادي از همكاران، مطالعهاي را شروع كرديم تا وضعيت مجروحين شيميايي را بررسي كنيم. بسيار مهم است، پس از جنگ فكر نكنيم كه همهچيز پايانيافته بلكه براي وضعيت كساني كه آسيبديدهاند بايد چارهاي بيانديشيم و نگذاريم به فراموشي سپرده شوند. بر اساس آماري دقيق، بيش از 80 هزار مجروح شيميايي در كشور وجود دارد و يكي از جراحاتي كه آنها در اين حملات به آن دچار شدند كانسر بود؛ يعني با تغییراتی كه در ژن و كروموزوم فرد ايجاد ميشود در درازمدت بروز انواع سرطان در آنها افزايش مييابد. در مطالعۀ كوهورت بسيار وسيع كه طي 25 سال انجامشده، 7500 جانباز شيميايي را بهعنوان گروه نمونه و 7500 نفر را كه در آن زمان در منطقۀ جنگي بودند ولي شيميايي نشدند را انتخاب كرديم و مورد بررسي قرار داديم تا مشخص شود كه بروز سرطان در كداميك بيشتر است. مجموع اين مطالعات را بهصورت مقالهاي در مجلۀ Cancer Causes & Control منتشر كرديم. نتيجه اين بود كه حداقل ميزان بروز سرطان در مجروحين شيميايي در درازمدت دو برابر افراد عادي است و متأسفانه عدد قابلتوجهي است. امروز همه ما در قبال كساني كه براي حفظ كشورشان از جان خود گذشتند و كساني كه براي سلامت ما سلامتشان را به خطر انداختند مسئوليم. بايد براي دردهايشان چارهاي بينديشيم تا اندكي از ايثارشان را ارج نهيم.
ارسال به دوستان